(در سفینةالبحار:ج2ص 146 از امام صادق علیه السلام نقل شده است که):
روزی حضرت داوود علیه السلام در حالی زبور را می خواند از شهر خارج شد .
آنقدر صدای او زیبا و دلنشین بود که کوه و سنگ و پرنده و درنده همه با او هم شده بودند.
در همین اثناۀ حضرت داوود علیه السلام به کوهی رسید که یکی از پیغمبران خدا بنام حزقیل علیه السلام در آن مشغول عبادت بود هنگامی که حزقیل علیه السلام آن صدای ملکوتی را شنید دانست که داود پیغمبر علیهم السلام است او را به نزد خویش فرا خواند ودر کنار خود نشاند .
داوود پیغمبر از حزقیل علیه السلام سوال کرد : آیا تا بحال به گناهی اراده کرده ایی ؟
حزقیل علیه السلام : هرگز
داوود علیه السلام: آیا بواسطه این همه عبادت که به درگاه حق نموده ای تا بحال عجب وتکبر در تو راه یافته است ؟
حزقیل علیه السلام : هرگز
داوود علیه السلام : آیا هیچ بدنیا میل وبه شهوت های آن رغبت ولذتهای آن را آرزو کرده ایی ؟
حزقیل علیه السلام آری گاهی به قلبم بعضی از لذتهای دنیا را میکنم.
داوود علیه السلام:چگونه آن آرزو را از خود دفع مینمایی؟ حزقیل علیه السلام :هر وقت چنین آرزوهایی بر من راه یابد فورآ در شعب خود میشوم و از آن عبرت میگیرم .
سپس حزقیل پیغمبر داوود را علیه السلام را به داخل شعب خود برد ودر آنجا تخت آهنین که روی آن جمجه ایی کهنه واستخوانهایی پوسیده قرار داشت ولوحی هم بروی تخت گذاشته شده بود نشان داوود داد.
چیزی که بیشتر از همه توجه داوود را جلب نمود این بود که بروی آن لوح کلماتی با این مضامین نگاشته شده بود:�من هزار سال سلطنت کردم وهزار شهر را آباد نمودم وبا هزار دختر جوان ازدواج کردم ولی عاقبت من آن شد که خاک فرشم وسنگ بالشم وکرمها ومارها همسایه ام شدند. پس هر کس مرا ببیند و از قضیه من با خبر شود و این لوح را بخواند از حالات من عبرت بگیرد و به دنیا مغرور نگردد�.
***
از کلمات امیرالمومنین علیه السلام:
�الدنیا تغّرو تضّر و تمّر�
یعنی:�از صفات دنیا این است که انسان را فریب میدهدوبه او ضرر میزند وخیلی زود گذر است�.
7764 بازدید
2 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
14 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian